بعد هم از آن لبخندهای دلبرانهاش تحویلش دادم و گفتم: «من اینجا یک پروندهای دارم، راجع به مسائل سازمان تأمین اجتماعی. اجازه دارم راجع بهش حرف بزنم؟ بگم؟ بگم؟» احمدینژاد با صدای علی لاریجانی گفت: «بفرمایید آقای رئیسجمهور. هرچه دارید بگید، چیزی رو نگفته باقی نگذارید.» تعجب کردم. گفتم: «خیر نمیگم! اون موارد رو لولو برد. اما شما نرخ تورم رو میدونی چنده؟ نرخ بیکاری رو میدونی؟ از میزان ذخیره ارزی خبر داری؟» نمیدانم چرا هی شانه راستم میپرید. احمدینژاد جواب داد: «اتفاقا سوال خوبی کردید. من یک سری نمودار دارم که نشون میده تورم در کشور در هشت سال گذشته تک رقمیبوده، نرخ بیکاری 0.1 درصد بوده، و ذخایر ارزی هم که اووووه! فراوون. این هدیه ما به دولت بعداست.» گفتم: «آقای احمدینژاد! من واقعا نگران شما هستم. این اطلاعاتی که شما میدید، برای رسانههای صهیونیستیه. واقعا اگه همه اطلاعات شما به همین شکل باشه که خیلی بده.» آقای احمدینژاد گفت: «شما دارید به من تهمت میزنید. من واقعا نگران شدم از این ادبیات شما.» گفتم: «شما از حرفهای من نگران شدید؟ اون وقتی که علیه آقایهاشمیحرف میزدید، نگران نشدید؟ موقعی که راجع به آقای ناطق صحبت کردید نگران نشدید؟ اون وقتی که به بنده در مورد پرونده هستهای تهمت زدید، نگران نشدید؟» بعد ناگهان لحنم عوض شد و رو به دوربین گفتم: «مردم این آقا داره به شما نقش مار نشون میده. من این مسائل رو دیدم که وارد عرصه شدم. و الا من یک شخصیت امنیتی بودم، نشسته بودم خونه کار امنیتیام رو میکردم. من همینجا عرض میکنم، آمدم که این سیاستهای غلط رو تغییر بدم.» آقای احمدینژاد عکس مدرک دکترای من از دانشگاه گلاسکو را گرفته بود دستش هی اینجوری اینجوری میکرد. عصبانی شدم و گفتم: «آقای عزیز! من سرهنگ نیستم، حقوقدانم. ولی دستم خیلی سنگینهها! حواست باشه!»
حس کردم یک نفر از پشت بدجوری تکانم میدهد. سرم را برگرداندم دیدم آقای شهیدیفر است. گفت: «چی شده رئیسجمهور؟ چرا داد میزدید؟ خواب بد دیدید؟» فکری کردم و گفتم: «نه! اتفاقا خیلی خواب خوبی بود!»
ساعت 19:12 شب
نامهای به دستم رسید. از طرف همین پسره که خاطراتم را مینویسد. در نامه نوشته بود:
«جناب آقای دکتر روحانی
ریاست محترم جمهور
با سلام؛
احتراما به استحضار میرساند، ما جمعیت طنزنویسان ایران، از تدبیر و امید و حرفهای سنجیده خسته شدهایم. آیا از ناتوانی در انتخاب سوژه رنج میبریم؟ آیا مخاطب ما از مطالب یخ ما خسته شده است؟ بله همینطور است.
آقای رئیسجمهور!
در تیم دولتتان، فقط آقای ربیعی بود که اظهارات بامزه میکرد. مثلا میگفت کشور دچار «نکبت اقتصادی» شده است. ولی معلوم نیست چه کارش کردید که دیگر حرف نمیزند. کمیاز آقای احمدینژاد بیاموزید. بعد از 100 روز سکوت، یک جمله گفت، هفتاد میلیون ایرانی را شاد کرد و حتی طنزنویسان بازنشسته هم دوباره دست به قلم شدند. لذا خواهشمند است اقدامات لازم را مبذول دارید.
و منا... التوفیق»
وقایعنگار 11 آذر 1392:
1. محمود احمدینژاد، حسن روحانی را به مناظره دعوت کرد!
>> قانون/ احسان ابراهیمی
*شما چه نظری دارید؟ آن را با ما و دیگران در میان بگذارید*
*با کلیک روی نماد RSS و ذخیرۀ آن، جدیدترین مطالب ما را آسانتر دنبال کنید*